اسلام

دکتر شریعتی: نامم را پدرم انتخاب کرد، نام خانوادگی ام را اجدادم! دیگر بس است، راهم را خودم انتخاب می کنم....

اسلام

دکتر شریعتی: نامم را پدرم انتخاب کرد، نام خانوادگی ام را اجدادم! دیگر بس است، راهم را خودم انتخاب می کنم....

تصویر قرآنی کلمه لا اله الا الله حصنی

برای این تصویر از حدیث شریف (کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی) استفاده شده

 آن را با خط معلی خطاطی و در نهایت با تذهیبی زیبا تصویر آماده شده. که امیدوارم این تصویر زینت بخش منازل شما باشد. ان شاء الله تعالی


برای دریافت، روی تصویر بالا کلیک کنید.

تصویر کلمه لا اله الا الله حصنی

سلام علیکم

از تصاویر مخصوص ماه مبارک رمضان

 این تصویر از حدیث شریف (کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی) استفاده شده و آن را با خط معلی خطاطی و در نهایت با تذهیبی زیبا تصویر  آماده شده. که امیدوارم این تصویر زینت بخش منازل شما باشد. ان شاء الله تعالی


کلمه لا اله الا الله حصنی

برای دریافت، روی تصویر بالا کلیک کنید.

تصویر زمینه با موضوع بسم الله

هوالمحبوب

سلام

 تصویر زمینه ای با موضوع بسم الله با فضایی اسلیمی طراحی شده


بسم الله

برای دریافت؛ روی تصویر بالا کلیک کنید.

تصویر سوره حمد

سلام علیکم


تصویر سوره حمد

ابعاد اصلی این تصویر ۲۳۰ در ۳۲۰ سانتی متر

پیش نمایش و هم در ابعاد اصلی تصویر



سوره حمد

برای دریافت پیش نمایش ، روی تصویر بالا کلیک کنید.

برای دریافت تصویر در ابعاد اصلی اینجا کلیک کنید.

عید سعید فطر مبارک


  تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول


عید سعید فطر


عید بندگی و عبادت


مبارک



تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

بزرگ فقط خداست

حکایت بزرگ فقط خداست


نقل است مرد بزرگی زنی داشتند که ایشان را دائما اذیت می کرد و به ایشان ناسزا می گفت!
شخصی روزی نزد این انسان مؤمن رفت و به ایشان گفت: این زن شایسته شما نیست. شما با این بزرگی حیف است چنین همسری داشته باشید. طلاقش دهید و راحت شوید.
آن شخص بزرگ فرمود: این زن برای من نعمت است؛ چرا که وقتی بیرون از خانه همه من را بزرگ می شمارند احساس بزرگی می کنم؛
و وقتی به خانه می آیم این زن مرا ذلیل می کند و به من می فهماند که هیچ نیستم و
بزرگ فقط خداست
و مرا از خطر نفس دور می کند


داستان معلم کودکستان

داستان معلم کودکستان


معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می آید،از هر میوه ای که دوست دارند بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند.

در کیسه بعضی ها دو,بعضی ها سه،و بعضی ها پنج,میوه بود

معلم به بچه ها گفت:

تا دو هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.

روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی میوه های گندیده. به علاوه،آن هایی که میوه های بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.

پس از گذشت دو هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید: از اینکه دو هفته میوه ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟

بچه ها از اینکه مجبور بودند ، میوه های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی،این چنین توضیح داد:

این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید.

بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید. حالا که شما بوی بد میوه ها را فقط برای دو هفته نتوانستید تحمل کنید...

پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

با همدیگر دوست باشیم برای همیشه

داستان کوتاه بی وفایی


داستان کوتاه بی وفایی




با اصرار از شوهرش می‌خواهد که طلاقش دهد.

شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می‌پذیرد، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار می‌کشد شرح شروط را. تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را می‌باید ببخشی.

زن با کمال میل می‌پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده.

زن می‌پذیرد. “چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی‌ و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی‌.

زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد: طاقت شنیدن داری؟ مرد با آرامی گفت: آری. زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود. از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او، تا زندگی‌ واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.

مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی‌ به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد. نامه‌ای در کیفش بود. با تعجب بازش کرد. خطّ همسر سابقش بود.

نوشته بود: ”فکر می‌کردم احمق باشی‌ ولی‌ نه اینقدر."

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .

منتظر بود که تلفنش زنگ زد. برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود. شمارهٔ همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی. پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت: باور نکردی؟ گفتم فکر نمی کردم اینقدر احمق باشی‌. این روزها می توان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق با مهریه‌های سنگینشان نجات یابند!


چشمه

چشمه



در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد.

ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند.

صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.

آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟

از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟...


تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است.

اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید .


فایدة دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، دیوار کوتاهتر می‌شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است.

هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی.

هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند.

هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.